شعار سال 1403

ﺳﻪشنبه 04 اردیبهشت 1403
EN

موقعيت غزوه اُحد و آثار تاريخي آن

موقعيت غزوه اُحد و آثار تاريخي آن

کوه و منطقه احد

پيش از ورود در بحث، لازم است اشاره کنيم که کوه احد که از شرق به غرب کشيده شده و البته مستقيم نيست، در فاصله پنج و نيم کيلومتري مسجد نبوي واقع است.

در شمال اين کوه، جاده اي بزرگ ساخته اند که به طريق غيرالمسلمين معروف شده و ميان آن جاده و کوه احد، کوهک هاي کوچکي; مانند جبل ثور قرار دارد که در روايتي از پيامبر صلي الله عليه وآله ، آنجا حدّ شمالي حرم مدينه معين شده است. در سمت جنوب کوه احد، جاده دور شهر مدينه قرار دارد; به طوري که ميان اين جاده و کوه، مقبره حمزه، کوه رمات، مسجد سيدالشهدا، چشمه شهدا و وادي قنات و ميداني وسيع است و در حال حاضر، توقف گاه اتومبيل ها و محل دفاع مدني است. در همين محدوده، خانه هاي زيادي نيز ساخته اند.

در جنوب غربي کوه احد، باغ هاي نخل و زمين هاي زراعي فراواني وجود دارد که در نهايت به وادي عقيق منتهي مي شود.

نام گذاري اين کوه به اُحد ، از آن روست که منفرد است و به سلسله جبال اطراف پيوند ندارد. برخي نيز آن را با يگانگي خداوند قرين دانسته و نامگذاريش را به احد از اين روي توجيه کرده اند. نوشته اند که در جاهليت نام اين کوه عنقد بوده است.

رسول خدا صلي الله عليه وآله کوه احد را سخت دوست مي داشت ودرباره آن مي فرمود: اُحُد جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ ; احد کوهي است که ما را دوست مي دارد و ما هم او را دوست مي داريم.

اين روايت در مصادر حديثيِ مهم آمده و ترديدي در آن نيست.

کوه رمات يا جبل عينين

بي شک کوه رمات همين کوه کوچکي است که در جنوب احد واقع شده و قبر حضرت حمزه و ديگر شهداي احد، ميان آن و کوه احد فاصله انداخته است. طول کوه ياد شده، از شرق به غرب، حدود يک صد و پنجاه متر و عرض آن چهل متر مي باشد. عبور قنات از سمت شرقيِ آن، به آن بخش آسيب رسانده است; به طوري که آثار آن قابل مشاهده است.

اين کوه، در دوره عثماني، به عنوان محلي براي نگاهباني و ديده باني مورد استفاده بوده و پس از آن نيز، خانه هاي زيادي روي آن ساخته شده که تا اين اواخر وجود داشته است. در سال هاي اخير، همه آن بناها تخريب شد تا کوه شکل طبيعيِ خود را حفظ کند.

نامگذاري اين کوه به عَيْنَين ; دو چشمه ، از آن روست که در کنار آن، وادي قنات و عين الشهد قرار داشته است.

چرا مشرکان از شمال وارد مدينه شدند؟

مي دانيم که مدينه در شمال مکه واقع است و طبيعي است اگر مسافري بخواهد از شهر مکه به مدينه بيايد، مي بايست از جنوب شهر مدينه وارد شود. نقطه جنوبي مدينه منطقه قبا است; جايي که رسول خدا صلي الله عليه وآله در جريان هجرت از مکه به مدينه، ابتدا به آن ناحيه وارد شد. بنابراين، جاي اين پرسش هست که چرا مشرکان مکه، در جريان جنگ احد، از شمال وارد اين شهر شدند نه از جنوب; يعني قبا؟

اين نکته را هم بايد يادآوري کرد که در کنار کوه سَلْع ، دو تپه يا کوهک بوده که آن را ثنيّة الوداع مي ناميدند. اين محل، براي بدرقه و وداع مسافراني بود که به شام عزيمت مي کردند يا از آنجا باز مي گشتند. روشن است که تبوک و در امتداد آن شام، در شمال مدينه قرار دارد، پس طبيعي است که اين مسير، محل ورود و خروج مسافران شاميِ مدينه باشد. اکنون پرسش اين است که چرا سپاهيان مشرک که در جنگ احد و احزاب از مکه به مدينه مي آمدند، به جاي اينکه از قبا وارد شوند، اين شهر را دور مي زدند و از شمال به محدوده مدينه نفوذ مي کردند؟

پاسخ اين پرسش اين است که شهر مدينه در حصاري نعل گونه يا به شکل U‎قرار داشت و کوه و سنگلاخ ـ منطقه حَرّه اي ـ و خانه بود. تنها يک راه نفوذ، آنهم در قسمت شمالي شهر; يعني قسمت بالاي نعل وجود داشت و حدّ فاصل ميان احد و سلع بود. و بايد گفت که در اين بخش، هيچ گونه مانع طبيعي موجود نبود.

استثناها و به عبارت ديگر، راههاي نفوذ جزئيِ ديگري هم در بخش هاي جنوبي ـ جنوب شرقي ـ مدينه بود و مهم ترين آن، ناحيه اي بود که بني قريظه سکونت داشتند. البته در ناحيه ديگرِ جنوب نيز، با وجود حرّه قبا که اشاره به همان مناطق سنگلاخي است، راه سخت ديگري نيز براي عبور و مرور انفرادي مسافران يافت مي شد و آن همان راهي است که رسول خدا صلي الله عليه وآله و مهاجران مکه، در جريان هجرت، به تدريج از آنجا به شهر مدينه وارد شدند و ابتدا به محله قبا آمدند.

نکته مهم آن است که مدخل ورودي شهر در ناحيه قبا، توان عبور دادن يک لشکر مجهّز سه هزار نفري مشرکان را نداشت. به همين دليل، آنان بايد از راهي مي آمدند که چنين منطقه سنگلاخي در برابر آنان نباشد. به علاوه، آنان نياز به يک منطقه باز براي جنگ با مسلمانان را داشتند که تنها در شمال مدينه يافت مي شد. از اين رو، بايد شهر را از جنوب به سمت شمال دور مي زدند و از آنجا وارد مي شدند. در سمت بني قريظه، يعني جنوب شرقي نيز امکان ورود نبود; زيرا در آن ناحيه، بني قريظه سکونت داشتند و آنان به دليل قرارداد و پيماني که با مسلمانان بسته بودند، اجازه عبور دادن سپاه مشرکان به مدينه را نداشتند.

بنابراين، راه نفوذ سپاهيان مشرک به مدينه، منحصر به قسمت شرقي کوه احد بود که آغازِ يک منطقه باز و زراعي بود. درست به همين دليل است که در جنگ خندق نيز مشرکان مکه، نه از جنوب، بلکه از همين قسمت هاي شمالي يا به عبارتي، شرق کوه احد وارد مکه شدند. آنان وقتي به دليل وجود خندق، راه نفوذشان بسته شد، در انديشه راه نفوذ از منازل بني قريظه افتادند.

مسير رسول خدا صلي الله عليه وآله از مدينه تا اُحُد

مسيري که اکنون به نام طريق سيدالشهد شهرت دارد، به طور تقريبي، همان مسيري است که رسول خدا صلي الله عليه وآله و يارانش براي نبرد با دشمنان مشرک، از مدينه تا احد طي کردند. فاصله دقيق ميان مسجد نبوي با کوه، حدود پنج کيلومتر و نيم است. در اين مسير، در سمت راستِ لشکرِ اسلام; يعني شرق مدينه، حرّه شرقي قرار داشت و در سمت غرب، کوه سلع. پس از کوه سلع تا کوه احد، زمين نخلستاني و زراعي بود که تا دامنه احد، در شمال، امتداد داشت.

دو طايفه مهم در بخشي از مسير مدينه تا احد زندگي مي کردند. نخست طايفه بني عبد اشهل که رسول خدا صلي الله عليه وآله توقفي در محله آنان داشتند. مسجد اين طايفه همان مسجدي است که به نام مسجد البُحير يا مسجد الأسواف يا مسجدالسجده شهرت داشته و اکنون به نام مسجد ابوذر معروف است.

مسجد ابوذر

پس از آن، يک بناي کوچک معروف به شيخين، متعلق به يک پيرزن و پيرمردي بود که رسول خدا صلي الله عليه وآله در آنجا هم توقف کوتاهي داشت و مسجد الدرع که اکنون موجود است، يادگار رسول خدا صلي الله عليه وآله در آن اقامت کوتاه است. گفته اند که حضرت نماز مغرب و عشا را در آنجا گزاردند و تا صبح روز بعد همانجا ماندند. اين مسجد بعدها به نام هايي چون مسجد الدرع ، مسجدالبدائع و مسجد الشيخين خوانده مي شد.عنوان درع بدان دليل است که رسول خدا صلي الله عليه وآله در آنجا درع و زره پوشيد. هر چند اين مسأله در کتاب هاي تاريخي نقل شده اما برخي آن را نپذيرفته و گفته اند که رسول خدا صلي الله عليه وآله در مدينه زره پوشيد. در نقل هاي تاريخ آمده است که زمان حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله در شيخين، مشرکان از دور، سپاه اسلام را مي ديدند و هر دو سپاه نيروهايي را جهت حفاظت از خود آماده کردند. بنابراين، شيخين در نزديکي احد، با فاصله تقريبي يک و نيم کيلومتر بود و مشرکان در شمال کوه سلع و غربِ کوه احد، در همان دشت زراعي که بخشي از آن جُرف ناميده مي شد، مستقر بودند.

مسجد الدرع یا شیخین

در امتداد اين مسير; يعني طريق سيد الشهدا، طايفه بنوحارثه زندگي مي کردند. دو طايفه بني عبداشهل و بنوحارثه، زمين هاي حد فاصل دو حرّه و دامنه جنوبي احد را داشتند و کشت مي کردند. مسجد طايفه بنوحارثه را اکنون مسجد المستراح مي نامند و اين از بابت استراحت حضرت در آنجا ـ در سفر جنگي به سمت اُحد يا موضع ديگر ـ دانسته شده است.

مسجد المستراح

زماني که نماز مغرب و عشا درمحل مسجد الدرع خوانده شد، مشرکين که ناظر سپاه مسلمانان بودند، تا مرز و کناره حرّه جلو آمدند; وَتَدْنوا طَلائِعَهُم حَتّي تَلْصِيق بِالْحَرَّة فَلا تَصَعَّد فِيها حَتّي تَرْجع خَيْلُهُم وَيهابون موضع الحرّة و محمدبن مسلمة طليعه سپاه آنان تا نزديکي حره آمد اما وارد آنجا نشد; چرا که از وجود حره و محمد بن مسلمه در آنجا ترس داشتند.

اين حرّه بايد حرّه شرقي باشد; يعني مشرکانِ مسلّط بر اين منطقه تا اين سوي مدينه به سمت حرّه شرقي و البته تا ابتداي آن آمدند.

به هر روي، سحرگاه رسول خدا صلي الله عليه وآله برخاست و دستور داد تا راهنمايان، آنها را به محلّي هدايت کنند که داراي موقعيتي مناسب باشد: ... يُخْرِجَنا عَلَي الْقَومِ عَلي کَثَب ، کثب به معناي تجمع و قرب آمده است; يعني ما را به نقطه اي ببرند که در نزديکي به دشمن باشيم. در اين مسير منازل بنو حارثه بوده که ممکن است در طي مسير در چند نقطه متمرکز بوده اند ...فَسَلَکَ بِهِ في بَنُو حارِثَة ثُمَّ أَخَذَ في الأمْوال ; حضرت را از ميان بني حارثه و از باغات آنها عبور دادند.

در اينجا، سپاه اسلام از ميان بستان يکي از طايفه بنو حارثه با نام مربع بن قيظي گذشت. اين شخص منافق بود و اعتراض او منجر به درگيري لفظي ميان بني عبداشهل و بنو حارثه شد. اين طايفه، زمين هايي در اين نواحي داشتند. عبداشهل بيشتر در جنوب اين منطقه نزديک به مدينه و بنو حارثه در قسمت شمالي تر زندگي مي کردند. وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله در مسير شمال به سمت احد حرکت کرد، دشمن سپاه خود را آماده کرد.

اکنون مي توان گفت که مسلمانان در شمال شرق و مشرکان در شمال غرب، با فاصله نزديکي ـ شايد 500 تا هفتصد متر ـ بوده اند. رسول خدا صلي الله عليه وآله راه را به سمت احد ادامه داد و بالاتر رفت. سرانجام رسول خدا صلي الله عليه وآله به جايي رسيد که امروزه پل قرار دارد و زمان نماز فرا رسيده بود. اين نماز، نماز صبح بوده است. قنطره نيز يا روي قناتي بوده که آب آن از شرق به غرب، در دامنه جنوبيِ کوه احد جاري بوده و يا از شمال به جنوب ـ يعني از درون شعب کوه احد ـ برابر مقبره حمزه، بر وادي بوده است که اکنون نيز اين دو قنات به هم متصل هستند و روي نقطه اتصال، پلي قرار دارد. شايد در آن زمان، کمي بالاتر از نقطه فعلي، به سمت شرق بوده است.

محل استقرار سپاه اسلام و سپاه قريش

سپاه اسلام، صبح روز شنبه هفتم شوّال سال سوم هجرت، وارد منطقه احد شد. حرکت آنان از کنار حرّه شرقي، از جنوب به شمال بوده است. عبارت ابن اسحاق در بيان محل استقرار سپاه اسلام چنين است: وَمَضي رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله حَتّي نَزَلَ الشِّعْبُ مِنْ اُحُد في عَدْوَة الْوادي اِلَي الْجَبَلِ فَجَعَلَ ظَهْرَهُ وَ عَسْکَرَهُ اِلي أُحُد . رسول خدا صلي الله عليه وآله رفت تا به شعب رسيد ـ دهانه موجود در ابتداي احد، که تا عمق نزديک به يک کيلومتري ادامه دارد ـ در آنجا، در ابتداي وادي ايستاد و اُحد را پشت سرگذاشت و قرارگاهش را همانجا مستقرّ کرد.

شِعب اُحُد محلّي شناخته شده است که در حال حاضر، در قسمت غرب کوه احد، برابر مقبرة الشهدا و کوه رمات قرار دارد. شعب مزبور تا عمق هفتصد و يا نهصد متريِ داخل کوه احد ادامه مي يابد و وادي موجود در ميان اين شعب، آب هاي حاصل از باران در درون احد را به بيرون و به سمت فضاي باز جنوب احد; يعني منطقه جُرْف هدايت مي کند. منتهاي آن در درون احد مسدود است.

طبق نقل ابن اسحاق، حضرت قرارگاه را در مدخل اين شعب قرار داده است. اين همان عدوة الوادي است که در عبارت ابن اسحاق آمده است. طبعاً قرارگاه در مدخل شعب بوده و سپاه قدري جلوتر مستقر شده است، آن گونه که پشت سپاه اسلام کوه احد بوده وسمت چپ آنها کوه رمات يا عينين. در اين وقت، سپاه مشرکين در جنوب کوه احد وغرب کوه رمات و طبعاً با فاصله اي قابل قبول از احد و محل استقرار سپاه اسلام مستقر شده است.

عبارت واقدي درباره محل استقرار سپاه اسلام چنين است: فَجَعَلَ ( رَسُولُ الله) اُحُداً خَلْفَ ظَهْرِهِ وَ اسْتَقْبَلَ الْمَدِينَةَ وَ جَعَلَ عَيْنَين عَنْ يَسارِهِ ; رسول خدا صلي الله عليه وآله احد را پشت سر، مدينه را روبرو و کوه عينين را در چپ خود قرار داد.

نظريه ديگري که واقدي نقل کرده، آن است که: حضرت پايين تر آمد، به طوري که کوه رمات در پشت سر حضرت قرار گرفت. آنگاه پشت به خورشيد کرد، در حالي که دشمن در برابر او بود. در اين حال مشرکان در دشتِ واقع در جنوب غرب احد موضع گرفته بودند; در حالي که پشت آنان به مدينه و رويشان به سوي احد بود.

واقدي مي نويسد: وَ أَقْبَلَ الْمُشْرِکُون، فَاسْتَدْبَرُوا الْمَدِينةَ فِي الوادِي وَ اسْتَقْبَلُوا اُحُد،مشرکان پشت به مدينه، ميان وادي و روبروي اُحد بودند.

بنابراين سپاه اسلام در پشت سر، احد راداشتند که پناه بسيار مناسبي بود. سمتِ چپ آنان; يعني شرق، کوه رمات بود. تنها دشواري، فاصله ميانِ رمات و احد بود که مي بايست به طريقي مراقبت مي شد. اين کاري بود که با استقرار تيراندازان روي رمات، جبران شد.

در اين وقت، دشمن هم در جنوب و جنوب غربي آنها در وادي مستقر بود. اين وادي ادامه واديِ خارج شده از شعب احد بود. درگيري در همين ناحيه ميان آنها رخ داد; جايي که منطقه اي باز و وسيع و گسترده بود و ميداني براي تاخت و تاز.

چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله پنجاه سرباز بر کوه رمات قرار داد؟

يک اشتباه عمومي در ميان شماري از راهنمايان زائران و احياناً برخي از نويسندگان شايع است و آن اين است که: محلّ عبور سپاه خالد در هجوم غافلگيرانه به مسلمانان را از پشت سر و از شعب موجود در ميانه احد; يعني وادي بيرون آمده از دل کوه احد در برابر مقبرة الشهدا مي دانند. با توجه به آنچه در منابع تاريخي آمده، بدون ترديد، اين نظريه خطا و اشتباه است.

محلّي که مسلمانان انتخاب کرده بودند، از قسمت پشت سر (شمال) امنيت داشت و اين به دليل کوهِ برافراشته احد بود که منفذي به آن سوي نداشت. تنها سمت چپ آنها (قسمت شرق) حدّ فاصل کوه رمات و احد مشکل داشت. رسول خدا صلي الله عليه وآله در اين انديشه بود که اين ناحيه را نيز امنيت بخشد. اين تأمين دو دليل داشت:

1ـ جلوگيري از حمله دشمن از پشت سر به سپاه اسلام، مسأله اي که اتفاق افتاد.

2ـ ممانعت دشمن از دستبرد به قرارگاه مسلمانان، که در مدخل شِعب قرار داشت.

بنابراين، رسول خدا صلي الله عليه وآله تصميم گرفت با مستقر کردن پنجاه نفر تيرانداز بر بالاي رمات، مسلمانان کنترل حدّ فاصل ميان احد و رمات را، که منتهي به قرارگاه مسلمانان مي شد، در دست بگيرند.

اکنون پرسش اين است که نيروهاي تيرانداز مستقر در بالاي کوه رمات، بايد کدام منطقه را حفاظت مي کردند و با تيراندازي خود، مانع از نفوذ دشمن از کدام ناحيه مي شدند؟

آنچه منطقي به نظر مي رسد اين است: کسي که بر روي جبل رمات ايستاده، بايد مراقب جنوب به سمت شرق باشد و مانع دور زدن رمات به وسيله دشمن شود. چون سمت شمال به وسيله کوه احد مسدود است و تنها راه نفوذ دشمن، جنوب رمات است که مي تواند از سمت غرب (محل استقرار سپاه مشرکين) به شرق حرکت کند و کوه رمات را دور بزند و از شرق به غرب، از حدّ فاصل اُحد و رمات بگذرد و از پشت به قرارگاه و حتي به سپاه مسلمانان حمله کند. در اين صورت قابل تصور نيست که تيراندازانِ روي جبل رمات، مراقب حمله از ناحيه ديگري باشند.

زماني که خالد با سپاهش بر سر مسلمانان تاخت، مسلمانان آمادگي دفاع نداشتند. نظمشان در هم ريخته بود; بسياري سلاح را بر زمين گذاشته و به جمع آوري غنيمت مشغول بودند.

با حمله دشمن، آنان سراسيمه بدين سوي و آن سوي گريختند و بر روي هم شمشير کشيدند ! روشن بود که مسلمانان شکست خورده اند. بسياري به سوي شعب موجود در کوه احد و حتي روي کوه گريختند; برخي نيز به هر سوي که توانستند فرار کردند. رسول خدا صلي الله عليه وآله همراه چند تن از يارانش، پس از درگيري سختي، خود را به آرامي به سمت شِعْب اُحد کشاندند. آنان اندکي به درون شعب رفتند و آنگاه بر بالاي کوه احد (سمت راست شعب) پناه گرفتند و در سايه غاري کوچک نشستند.

هدف ما در اين نوشته، بيان شواهدي است که ميدان جنگ در سمت غربيِ کوه رمات بوده و پس از آغاز شدن فاجعه، به سمت شعبِ احد کشيده شده است و حضرت با رفتن به داخل شعب و بالا رفتن از کوه، از شرّ مشرکان امان يافته است.

مسير رسول خدا صلي الله عليه وآله پس از خاتمه جنگ

نتيجه يورش سپاه شرک، تفرقه و پراکندگي و فرار مسلمانان بود. در اين ميان، رسول خدا صلي الله عليه وآله از اهداف اصليِ مشرکان بود، اما به دليل پوشيده بودنِ صورتِ آن حضرت، کسي ايشان را نشناخت. شماري از مسلمانانِ آگاه; از جمله امام علي(عليه السلام)و ابودجانه در کنار رسول خدا صلي الله عليه وآله بودند و پس از متفرّق کردن سپاهياني که آنان را در تنگنا قرار داده بودند، همراه آن حضرت به درون شعب آمدند. مشرکان سرمست از پيروزي، در آن لحظه به داخل شعب نيامدند و تنها در همان فضاي دشت گونه منطقه جرف به تعقيب مسلمانان فراري، مُثله کردنِ شهدا و احياناً جمع آوري وسايل موجود پرداختند. در اين باره که رسول خدا صلي الله عليه وآله داخل شعب شدند، کمترين ترديدي وجود ندارد.

زماني که يکي از مشرکان با به شهادت رساندن مصعب، گمان کرد پيامبر صلي الله عليه وآله را کشته و خبر آن را اعلام کرد، ابو سفيان از خالد در اين باره پرسيد. خالد که متوجه ورود رسول خدا صلي الله عليه وآله به شعب شده بود، به ابوسفيان گفت: رَأَيتُهُ أَقْبَل في نَفَر مِن اَصْحابِهِ مُصعدين في الْجَبَل ; او را همراه شماري از اصحابش ديدم که از کوه بالا مي رفت.

کعب بن مالک مي گويد: وقتي مردم متفرق شدند، من نخستين کسي بودم که رسول خدا صلي الله عليه وآله را شناختم و به مؤمنان بشارت زنده بودنِ او را دادم. او مي افزايد: من در آن لحظه در شِعب بودم و رسول خدا صلي الله عليه وآله اشاره کرد که ساکت شوم تا سبب شناخته شدن پيامبر صلي الله عليه وآله نشوم. طبعاً در آن لحظه هنوز خطر کاملا دفع نشده بود.

نملة بن ابي نمله نيز مي گويد: وقتي مسلمانان شکست خوردند، رسول خدا صلي الله عليه وآله را با شماري از اصحابش، از مهاجر و انصار ديدم که بر گردش حلقه زده و همراه او به شعب رفتند. در آن هنگام، مسلمانان نه پرچمي داشتند و نه دسته اي منظم. اين در حالي بود که مشرکان در وادي به راحتي رفت و آمد مي کردند و هيچکس مانع آنان نبود. تا زماني که دشمن در وادي و آن نواحي بود، پيامبر صلي الله عليه وآله در شعب ماند، اما پس از رفتن آنان، از شعب پايين آمدند و به جمع آوري شهدا پرداختند. افرادي که فرار کرده بودند، به تدريج بازگشتند; از شهر نيز زنان به آن سوي آمدند و همه براي دفن شهدا، که بسياري مثله شده بودند، مشغول شدند.

آثار فعلي احد

ايستادن روي کوه رمات و نگريستن به دامنه احد، هر فردي را متأسف و ناراحت مي کند و به ياد خاطره اي تلخ مي اندازد; ماجرايي که سبب شهادت بسياري از اصحاب پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله به ويژه سيد الشهدا، حمزه شد. بي گمان اين منطقه عبرت آموزترين نقطه اي است که انسان در مدينه فعلي مي تواند آن را بنگرد.

مسجد فسْح

زماني که رسول خدا صلي الله عليه وآله به شِعبِ درون کوه احد رفتند، در فاصله تقريبي پانصد تا هفتصد متر، در سمت راست شعب، در پايين کوه، در شِعبي که نامش شعب جِرار بوده، در محلي نماز ظهر و عصر را خواندند. اين محل بعدها مسجد شد و به نام مسجد فُسح يا فسيح شهرت يافت که البته تطبيق اين نام ـ به معناي مسجد گشاد و فراخ ـ بر مسجدي به اين کوچکي دشوار مي نمايد.

بقایای مسجد فسح

در برخي از منابع آمده است که آيه " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَح اللهُ لَکُمْ... " در اين باره نازل شده است. همان طور که سمهودي گفته، نقلِ قابلِ اعتمادي در اين باره وجود ندارد. احتمال ضعيف ديگر آن است که نام اصلي آن، مسجد سَفْح ـ به معناي مسجد پايين کوه ـ بوده که به خطا فَسْح خوانده شده است. اين نيز گرچه از لحاظ واقعي قابل قبول است، اما احتمالي بيش نيست.

در نقلي ديگر آمده است: أَنَّ النَّبيّ صلي الله عليه وآله صَلّي في الْمَسْجِدِ الصَّغِير الَّذي بِأُحُد في شِعْب الجَرار عَلي يَمِينِک، لازِقاً بِالْجَبَل .

مسجد تخریب شده فسح در حصار

مسجد ياد شده از کهن ترين مساجد منطقه احد بوده و در روايات ائمه(عليهم السلام) نيز توصيه اکيد به خواندن نماز در آن شده است. اين روايت در ادامه خواهد آمد.

بناي فعلي اين مسجد، يک چهار ديواري مخروبه است که ديوار دو طرف آن ويران شده و اطراف آن را نرده آهني کشيده اند. اين نرده هم زماني که در سال 1375 رؤيت شد، رو به ويراني بود. در ميان مسجد که مساحت تقريبي آن بين پانزده تا بيست متر مربع است، مصالح ناشي از ويراني مسجد، در داخل و بيرون آن ريخته شده است.

بديهي است که در تخريب آن، عمد در کار بوده تا مورد تبرک مسلمانان قرار نگيرد; در عين حال، کساني بوده اند که به رغم اين تعمد، با کشيدن اين نرده قصد حفاظت از اين اثر ديني ـ تاريخي را داشته اند. اميد مي رود که در فضاي جديد سعودي، اين مسجد به زودي بازسازي شود.

پنجاه متر بالاتر از مسجد، در ارتفاع بيست متري، غاري کوچک وجود دارد که گفته اند آن حضرت ابتدا در آن غار مخفي شدند. اين مطلب گرچه مشهور است، اما مستند تاريخي ندارد.

مسجد الثنايا

مسجد ثنايا، که به نام مبارک دندان هاي شکسته پيامبر صلي الله عليه وآله در غزوه احد است، مسجد ديگري است که در دامنه کوه احد و پيش از شِعب واقع شده و در فاصله پانصد قدمي مقبرة الشهدا بوده است.

مسجد ثنایا قبل از تخریب

حسام السلطنه مي گويد: مسجد الثنايا ... داراي صحن کوچک و گنبدي است، به درون آن رفته، در محرابش دو رکعت نماز خوانديم و اين مسجد بالاتر از بقعه حمزه، در شمال آن واقع است. اين مسجد در محلي ساخته شده که عتبة بن ابي وقّاص دندان مبارک رسول خدا صلي الله عليه وآله را شکست. اکنون مسجدي بالاتر از مقبره حمزه، در ابتداي محله احد ـ که امتداد محله در داخل شعب است ـ وجود دارد. به نظر مي رسد همان مسجد ثنايا باشد. با اين حال، پس از تخريب اين مسجد بعيد است که کسي جرأت بازسازي آن را يافته باشد. بنابر اين، بايد گفت مسجد ياد شده از ميان رفته است.

مسجد ثنایا پس از تخریب

ميرزا محمد مهندس در سال 1294 نوشته است: به فاصله سه ربع ساعت از مدينه، مرقد حضرت حمزه سيد الشهدا... است و در شمالش به بُعد پانصد قدم، تقريباً محل صدمه خوردن دندان مبارک حضرت رسول الله ... و در هشتصد و شانزده قدمي مقبره حضرت حمزه، در انتهاي درّه مسجدي است که حضرت رسول الله در روز احد در حالت جراحت و به تنهايي در اين مکاني که مسجد است نماز خوانده اند و حضرت صادق به عقبة بن خالد فرمودند که در اين مسجد نماز بخوان.

مِهْراس

در بالاي کوه احد محلي است با نام مهراس ، جايي که در دل کوه آب باران در آن جمع شده و حوضي طبيعي به شمار مي آيد. رسول خدا صلي الله عليه وآله با شماري از ياران و از جمله اميرمؤمنان(عليه السلام)پس از بالا رفتن از کوه احد، کنار مهراس نشستند. در اين وقت، امام علي(عليه السلام)ظرف آبي را از مهراس براي شست و شوي دهان رسول خدا صلي الله عليه وآله که به دليل شکسته شدن دندانشان خوني شده بود، گرفتند. اين آب به دليل آنکه بوي بدي داشت، مورد استفاده رسول خدا صلي الله عليه وآله که بسيار هم تشنه بودند، قرار نگرفت.

در بالاي کوه احد، محلي به نام قبّه هارون ـ برادر موسي ـ وجود دارد. در برخي نقلها آمده است که هارون در سفر حج به اينجا آمده و در اينجا مدفون شده است. گفتني است که کمترين دليل تاريخي بر اين مطلب وجود ندارد. اين قبه با بنايي مخروبه و ديواري حدود يک متر و نيم باقي مانده است. قبه مزبور در بالاترين نقطه کوه احد است.

الصاعدي از محققان محلي مدينه، نوشته است که در آنجا برخي خطوط کوفي هم ديده که تنها لفظ الله آن قابل خواندن بوده است. همچنين کتيبه اي با تاريخ 993 و با نام محمدعلي جَرَسخاني بر صخره اي در آنجا وجود دارد. وي افزوده است که همين نام و تاريخ در مقبره شهداي بدر هم موجود بوده است.

شايد قبر ياد شده، منسوب به هاروني بوده که زماني درگذشته و بعدها به خطا، به هارون برادر موسي تطبيق داده شده است! اين خطايي است که موارد مشابه فراوان در باره انبياي بني اسرائيل و امامزادگان و سادات از نسل رسول الله صلي الله عليه وآله دارد.

مسجد حمزه

مسجدي با نام مسجد حمزه در شرق مقبرة الشهدا بر سرِ پا است که دست کم مي توان گفت که آن، مسجد ثنايا نيست; زيرا طبق اشاره حسام السلطنه، مسجد ثنايا در شمال مقبرة الشهدا، به پانصد قدم بوده است. احتمالا مسجد حمزه جايي ساخته شده که زماني گنبدي داشته و به عنوان مشهد حمزه معروف بوده است.

حسام السلطنه آن را ديده، اما زيارت نکرده است. گفتني است اگر مشهد حمزه همان باشد که اکنون مسجد حمزه است، بايد به يقين گفت که مشهد حمزه در آنجا نبوده است; زيرا نبرد در محل مقبره به سمت غرب و در واقع در غرب جبل رمات رخ داده است.

مقبره حمزة بن عبدالمطّلب

سيد الشهداي ميدان احد، حمزه، فرزند عبدالمطّلب، عموي رسول خدا صلي الله عليه وآله بود. او زماني به پيامبر صلي الله عليه وآله ايمان آورد که حضرت تحت فشار مشرکان و اهانت و تمسخر آنان در مکه قرار داشت. حمزه پس از گرويدن به اسلام، با شهامت در برابر مشرکان ايستاد و اهانت به رسول خدا صلي الله عليه وآله را اهانت به خود تلقّي کرد و مانع از آزار و اذيت مشرکان به آن حضرت شد.

پس از هجرت، حمزه به مدينه آمد و فرماندهي نخستين نيروهاي مهاجم به مشرکان را برعهده گرفت. وي در جنگ بدر، شمار فراواني از مشرکان را به هلاکت رساند; به گونه اي که هند، همسر ابوسفيان، کينه وي را به دل گرفت و وحشي را واداشت تا در احد به کمين حمزه بنشيند و در موقع مناسب، با نيزه وي را به شهادت برساند و او نيز چنين کرد. آنگاه هند بر سر جنازه حمزه آمد، شکم او را پاره کرد و خواست از جگر حمزه بخورد که در دهانش سنگ شد.

رسول خدا صلي الله عليه وآله در شهادت حمزه، که از چهره هاي شاخص اصحاب بود، بسيار غمگين شد و به او لقب سيدالشهدا داد و از زنان مدينه خواست تا براي او مجلس عزا به پا کنند.

پس از آن، فاطمه زهرا(عليها السلام)، هر هفته به زيارت قبر حمزه و ساير شهداي احد مي رفت. رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز در باره شهداي احد فرمود: هؤلاء شهداء، فَأتوهُم وَ سَلِّمُوا عَلَيهِم وَ لَمْ يُسَلِّم عَلَيهِمْ احدا ما قامَت السّماوات و الأرض الاّ ردّوا عَلَيه ; اينان شهيدان هستند. نزد آنان برويد و بر آنان درود بفرستيد. تا زماني که آسمان و زمين برپاست، هيچ کس بر آنان سلام ندهد، جز آن که پاسخش را بدهند.

مراغي در قرن هشتم مي نويسد: از قبور شهدا، تنها محل قبر حمزه و عبدالله بن جَحْش (و بنا به نوشته برخي قبر مصعب بن عمير شناخته شده است. بر روي اين قبر، قبّه بزرگي با بناي مستحکم توسط مادر الناصرلدين الله در سال 570 ساخته شده است. بعدها سلطان قايتباي در سال 893 بر بناي اين مقبره افزود. مقبره ياد شده در دوره سعودي تخريب شد تا آن که شيخ شربتلي اجازه يافت ديواري در اطراف آن بکشد. ديوار ياد شده پس از وي باز ترميم و تعمير شده است.

حسام السلطنه در سال 1297 هجري قمري نوشته است: اول وارد بقعه حمزه سيد الشهدا شديم. دهليزي داشت از آنجا داخل صحن شديم. بقعه مبارکه در سمت يسار (چپ) درِ صحن واقع است و شبيه به دو تالار تو در تو است که يک شاه نشين در وسط داشته باشد. ضريح مبارک در بقعه اول است و از دو طرف شاه نشين راهي به طرف بقعه دوّم است.

زماني که اين بقعه نيز مانند بقعه هاي ديگر در سال 1344 قمري تخريب شد، مزار حمزه براي سالها رها شده بود. بعدها، با تلاش شهردار مدينه، ديواري در اطراف مقبره حمزه ساخته شد و پنجره هاي مشبکي در ديوارهاي جنوبي آن نصب گرديد.

مرحوم استاد محمد باقر نجفي نوشته است که در سال 1395 قمري از سيد مصطفي عطّار که سال هاي ميانه 1361 تا 1368 قمري شهردار مدينه بوده، در باره ضريح هاي فولادي که بر ديوار مقبره حمزه است سؤال کرده و پرسيده است که اين مشبک ها چه بوده و چطور در اينجا نصب شده است. وي گفته است: پس از تخريب بناي عظيم مشهد حمزه و صحابه مدفون در احد، زمين اطراف مقابر حصاري نداشت و مکرر ديده شد که سگ هاي ولگرد آن وادي، از روي قبور رفت و آمد مي کردند. عده اي از عالمان مدينه، موضوع را با امير وقت مدينه در ميان گذاردند و امير، امر به احداث ديوار و حصار بندي آن نمود. من پيشنهاد دادم که از ضريح آهني که قبل از اين به حول مقابر اهل بيت در بقيع بود و توسط علاقمندان اهل بيت(عليهم السلام) به محلي امن انتقال و از آن مراقبت مي کردند، براي حصار مشهد صحابه پيامبر در احد جاسازي شود و اين کار صورت گرفت. وي در پاسخ اين پرسش که اين ضريح را چه کساني به حول مقابر اهل بيت گذارده اند، گفت: اين ضريح طي تشريفاتي از طرف ايرانيان و حمايت شاه قاجار با همکاري و موافقت سلطان عثماني به مدينه حمل گرديد و در محل معروف به قبّه اهل بيت نصب گرديد.

از رسوم مردم حجاز اين بوده و گويا تا اين اواخر و شايد اکنون هم هست که در دوازدهم رجب هر سال به مدينه آمده، شب را به منطقه اُحد، بر مزار حمزه سيدالشهدا مي رفتند و تا صبح در فضاي بازي که در اطراف کوه رمات بوده مي ماندند.

متن برگرفته از کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه نوشته رسول جعفریان

 

 

*********** ***********************************

نگاهي به جنگ احد و علل شکست مسلمانان

حرکت مشرکين به سوي مدينه

مشرکان مکّه پس از جنگ بدر، به سرپرستي ابوسفيان، تصميم گرفتند تا همه قواي خود را متمرکز کنند و خود را از قيد آنچه به نام محمّد و اسلام وجود دارد رها سازند. در ضمن به دردهاي عميق خود که از کشتگان و اسراي جنگ بدر در دل داشتند التيام بخشند و بر همان تصميم در سال سوّم هجرت و يکسال پس از جنگ بدر، پنج هزار نفر جنگجو به فرماندهي ابوسفيان به همراه پانزده نفر از زنان قريش به سرپرستي هند همسر ابوسفيان و با دويست اسب و سه هزار شتر و هفتصد نفر زره دار به سوي مدينه حرکت کردند.

آماده شدن قريش را عباس عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) به وي گزارش داده بود و رسول الله در انتظار چنين حمله اي به سر مي برد ولي تا جهت حمله قريش مشخّص نشده بود، آن حضرت از مدينه خارج نشد.

روز چهارشنبه سيزده شوال، نيروي مشرکان خود را به کنار اُحد رسانيد و در دامنه اين کوه، در ميان نخلستان، در محلّ مسطّحي و در کنار درّه اي که مي توانست در شرايط سخت براي آنان مأمني باشد فرود آمد و تا روز جمعه به استراحت و طرح نقشه جنگ پرداخت.

پيامبر(صلي الله عليه وآله) پس از اقامه نماز جمعه، همراه هزار نفر به سوي احد حرکت کرد. عبدالله بن اُبي سرکرده منافقين، با سيصد نفر از همفکرانش از ميانه راه برگشت و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با هفتصد نفر که صد نفر از آنان زره دار و پنجاه نفر کماندار و تيرانداز بود و تنها دو اسب به همراه داشتند وارد منطقه اُحد گرديد و چند نفر نوجوان را به خاطر کمي سنّشان از حضور در جنگ منع کرد.

چون مجاهدان به اُحد رسيدند، پيامبر پنجاه نفر تيرانداز را به فرماندهي عبدالله بن جبير بر لب درّه گذاشت و دستور داد ما چه در حال فتح باشيم و چه در حال شکست، شما در جاي خود استوار بمانيد حتّي اگر ببينيد اجساد ما در روي زمين مانده و يا دشمن ما را به درون مدينه راند و يا ما دشمن را تا مکّه عقب رانديم شما از جاي خود حرکت نکنيد. آنگاه به لشکريان دستور داد: تا از طرف من فرمان نرسد شما جنگ آغاز نکنيد.

جنگ اُحد در مرحله نخست

جنگ اُحد که روزشنبه 15 شوّال رخ داد، در دو مرحله مختلف انجام گرفت؛ در مرحله اوّل قريش شکست خوردند و در مرحله دوم شکست نصيب مسلمانان شد.

جنگ ابتدا تن به تن بود و نُه تن از پرچمداران قريش پشت سر هم وارد ميدان شدند که يکي پس از ديگري به هلاکت رسيدند و اين موضوع موجب تضعيف روحيه آنان گرديد. سرانجام ناگزير به حمله عمومي شدند و جنگ به اوج خود رسيد، به طوري که هند و ديگر زنان قريش براي تشويق مشرکين وارد معرکه شدند و در ميان صفوف مي چرخيدند و دف زنان و گريه کنان جنگجويان خود را با اسم و رسم صدا کرده و کشته شدگان بدر را به ياد آنان مي آوردند.

کلمات ننگ و شرف و حميت و غيرت و ... را با آهنگ ها و آوازهاي محرّک و حماسي مي خواندند و مشرکان را بر حملات شديد و پايداري در مقابل مسلمانان تشويق مي کردند.

طبري مي گويد: در هنگامه جنگ تهاجمي، عدّه اي از مسلمانان و در رأس آنها ابودجانه و حمزة بن عبدالمطّلب و علي بن ابي طالب وارد صحنه شدند و دشمن را در هم شکستند وتا آخر صفوف پيش رفتند، در نتيجه خداوند مسلمانان را پيروز گردانيد و شکست قطعي را بر مشرکان وارد آورد.

و لذا کار بر قريشيان سخت گرديد و در تهاجم عمومي هم نتوانستند کاري از پيش ببرند و هزيمت و فرارشان آغاز شد و از ترس جان خود به درّه ها و کوه ها پناه بردند و مقرّ خويش را بدون مراقب رها ساختند.

مرحله دوّم جنگ و علل شکست مسلمانان!

پس از شکست سختي که بر قريش وارد گرديد، صحنه جنگ دگرگون شد؛ زيرا گروهي از مسلمانان که هزيمت دشمن را ديدند، به درون درّه اي که مقرّ آنها بود حمله بردند و به جمع آوري غنيمت پرداختند. در اين هنگام گروه تيراندازان که به دستور رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در دهانه درّه پاس مي دادند، علي رغم مخالفت فرمانده شان، عبدالله بن جبير، به جز ده تن، به سوي مقرّ مشرکان براي غارت غنائم پايين آمدند.

خالدبن وليد، فرمانده اسب سواران قريش از اين فرصت استفاده کرد و با همراهانش کوه را دور زد و عبدالله بن جبير را با ياران اندکش به سادگي از سر راه برداشت، آنگاه از دهانه درّه فرود آمد و مسلماناني را که از همه جا بي خبر بر سر غنايم گرد آمده بودند به زير شمشير گرفت و از سوي ديگر زنان قريش صحنه گردان غائله شدند و از کوه سرازير گشته و فراريان خود را بازگرداندند و حمله مجدّد دشمن آغاز شد! اين اوّلين عامل شکست مسلمانان بود.

دوّمين عاملي که در شکست سپاه اسلام نقش داشت خبر کشته شدنِ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود. در گرماگرم جنگ و درگيري که پيامبر مجروح شد و در گودالي افتاد، «سراقه» فرياد برآورد: «محمّد کشته شد!» اين خبر در ميان سپاه شرک و در جبهه پريشان مسلمانان به سرعت برق پيچيد و موجب شکست روحيه مسلمانان و تقويت روحي مشرکان گرديد.

اينجا بود که گروهي از مسلمانان دست به عقب نشيني زدند و فرارشان شروع شد و به گفته «ابن عقبه» در ميان اين گروه آنچنان سردرگمي و از هم گسيختگي به وجود آمد که به جاي دشمن به خودي ها حمله مي کردند و برادر مسلمان خود را مجروح مي ساختند.

مورّخان، از جمله طبري صحنه اين مرحله از جنگ را چنين توصيف مي کند: «مسلمانان با پديد آمدن شکست و شايعه کشته شدن رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، به سه گروه تقسيم شدند: تعدادي مجروح شده و از کار افتادند. بعضي استقامت ورزيدند تا به شهادت رسيدند و گروه سوّمي فرار کردند و جان به سلامت بردند!

برگرفته از«کتاب حضرت حمزه(ع) در کوه احد، محمد صادق نجمي» با کمی تلخیص