پنجشنبه 01 آذر 1403
EN

خبرگزاری حج و زیارت آذربایجان شرقی

مشاهده خبر

هستی بر مدار حسین (ع) می‌چرخد

هستی بر مدار حسین (ع) می‌چرخد
بار الها تو چنان عشقی در وجود حسین (ع) نهادی که هنگامه‌اش دنیا را بهم ریخت فقط قطره‌ای از آن دریا را ارزانی کویر دلهایمان کن تا معرفت درونمان زنده گردد.
نه این‌که حج را به جا نیاورد نه اما اینجا هم جلوه‌ای ویژه آفرید، او به دنبال کامل‌ترین حج بود و دلش را در طبق اخلاص گذاشت و پیشکش درگاه معبودش کرد.

حج حسین (ع) نیمه کاره ماند چون خدا به زیارتش آمد و دیگر او با زائر خانه خدا بودن قانع نمی‌شد و بی‌آنکه حتی یکی از رموز ورود به خانه او را فرو گذارد، دست‌های پروردگار ملتهب آغوش گرفتن او بود و حسین (ع) به دیدار صاحبخانه شتافت.

حسین (ع) لباس احرام نمی‌پوشد چون تن پوش سرخی از احرام در قتلگاه برایش محیا شده است و او در جایگاهی قرار گرفته که حجی چون دیگر حاجیان او را راضی نمی‌کند.

عرفات را وداع می‌گویی و می‌روی کربلا آنجاست که حج تو اوج می‌گیرد و شمشیرت فرود می‌آید.

این قصه‌ها در تاریخ است که حزن و اندوه را در نامت نهاده و بی اختیار دل‌ها را می‌شکند و اشک را در پشت پلک‌ها بی‌قرار می‌سازد.

دل اگر از سنگ هم که باشد در مصیبت تو خون می‌شود و توای مولای من! عشق تو فراتر از دین‌داری است و خوشا به حال کسی که دینش را به خاطر تو دوست دارد.

نام عرفه که می‌آید نام تو فریاد می‌زند و همه می‌گویند السلام علی‌الحسین ...

بار الها تو چنان عشقی در وجود حسین (ع) نهادی که هنگامه‌اش دنیا را بهم ریخت فقط قطره‌ای از آن دریا را ارزانی کویر دلهایمان کن تا معرفت درونمان زنده گردد.

در روز عرفه به شوق شفاعت حسینت آمده‌ام و خوب می‌دانم که چه بسیار به خود ستم کرده‌ام و وای بر من اگر تو مرا در پناه غفران خویش نگیری.

حرمت این روز آنقدر زیاد است که هرگز گمان نمی‌‌برم که تو خواهشم را روا نکنی، هرچند در اطاعت از تو علمم ناچیز است.

معبودا! عرفه است و می‌خواهم مرا دلی بدهی که مشتاق تو باشد و زبانی که از سر صدق سخن گوید دلی را نرنجاند.

ای مهربان‌ترین! خوشا به سعادت آن بندگانت که در این روز جامه سفید بر تن کرده و در بزم پرشور بندگی، خاضع و خاشع تو را می‌خوانند و اما منی که نه جسمم به تو نزدیک است و نه روحم.

بار گناهان مرا از تو دور کرده، ای بخشنده‌ترین این منم پیشیمان به درگاهت سر نهادم و عذرخواه همه زشتی‌ها و گناهانی هستم که از سر بی‌پروایی و بی‌شرمی مرتکبشان شدم.

لطیفا! ای دریای مهر! ای امید محض! پرده غفلت و خودخواهی را از برابر دیدگانم بردار و زبان شکرگو عطایم کن.

ای کرامت سرشار! در این روز با تو عهد می‌بندم و از تو نیاز می‌خواهم، چه شیرین است نیاز بر درگاه بی‌نیاز تو.

مهربانا! مرا در جوار رحمتت سکونت ده که من همواره و همیشه با تو می‌گویم و نجوا می‌کنم، تنها تو، تنها تو، تنها تو ...
مدیر سایت امتیاز به خبر :