سه روايت از نحوه شهادت امام جواد عليه السلام
- 23 شهریور 1394
- 09:36
- عمومی
- 0 دیدگاه
-
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، در تـاريـخ شهادت نهمين امام شيعه حضرت جوادالائمه عليه السلام روايات گوناكوني وارد شده است، چنانكه مسعودى، روز شهادت حضرت را در پنجم ذى الحجه سال 219 ه.ق مي داند،اما طبق مشهورترين روايات، عروج ملكوتي ايشان در آخر ماه ذى القعده سال 220 هجرى قمري بوده است، و در آن هنگام از سن شريفش تنها 25 سال و چند ماه گذشته بود.
كيفيت شهادت آن امام مـظلوم به اختلاف نقل شده است كه مشهورترين آنها در پي مي آيد:
نقل اول
ابن شهر آشوب در كتاب " مناقب آل ابيطالب " نقل مي كند:
پس از آن كه مردم با معتصم بيعت كردند، به عبدالملك كه والى مدينه بود نامه اي نوشت تا آن حضرت را همراه "ام فضل" روانه بغداد كند، هنگامي كه حضرت وارد بغداد شد به ظاهر مورد احترام قرار گرفت، سپس معتصم به وسيله غلام خود "اشناس" شربتى براى امام فرستاد،
شايد معتصم در يك روز سه بار به مسموم ساختن امام عليه السلام اقدام كرده است تا مطمئن شود به هدف خود مى رسد
وقتي اشناس شربت را به خدمت آن حضرت آورد، عرض كرد: اين شربتى است كه خليفه براى خود ساخته است و پيش از شما خود و گروهى از بزرگان از آن نوشيده اند و امر كرده است شما هم آن را با يخ بنوشيد. سپس يخ آورد و براى حضرت شربت آماده كرد. امام فرمود: در شب آن را مى نوشم . اشناس گفت : بايد خنك نوشيده شود وگرنه يخ آن آب مى شود. هرقدر آن امام غريب مظلوم از آشاميدن امتناع نمود آن ملعون اصرار كرد و امام عليه السلام با علم به عمل آنان، آن شربت زهرآلود را نوشيد.
استاد علامه سيد جفر مرتضي عاملي مي گويد: « شايد معتصم در يك روز سه بار به مسموم ساختن امام عليه السلام اقدام كرده است تا مطمئن شود به هدف خود مى رسد، چنانچه در روايت اشناس نيامده است كه امام عليه السلام با نوشيدن آن شربت به شهادت رسيد.»
نقل دوم
علامه محمد تقي مجلسي (ره) در كتاب " جلاء العيون " نقل مي كند:
معتصم يكى از نويسندگان خود را مامور كرد تا ابوجعفر عليه السلام را به منزل خود دعوت كند و زهرى در غذاي آن حضرت بريزد. آن ملعون نيز چنين كرد ولى امام عليه السلام نپذيرفت و فرمود : تو مى دانى كه من در مجالس شما حاضر نمى شوم . آن شخص گفت : غرض إطعام شما است و متبرك شدن خانه ما به مقدم شريف شما، يكى از وزارء خليفه نيز آرزوى ملاقات شما را دارد. پس آن امام مظلوم به اجبار آن شخص به منزل او رفت.
شيعيان، اطراف خانه امام مظلوم خويش جمع شدند و چون معتصم درصدد بر آمده بود آنان را از تشييع جنازه آن حضرت باز دارد، شمشيرهايشان را آويخته، براى ايستادگى تا پاى مرگ، هم پيمان شده بودند...
هنگامي كه غذا تناول فرمود، اثر زهر را در گلوى خود احساس نمود. برخاست و اسب خود را طلبيد. صاحب خانه از او خواست نرود، امام عليه السلام فرمود: بيرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است! وقتي حضرت بـه مـنـزل رسـيـد اثـر زهـر در بدن شريفش ظاهر شد و در تمام آن روز و شب منقلب بود تا آنكه مرغ روح مقدسش بـه بال شهادت به اعلي درجات بهشت پركشيد.
نقل سوم
علامه محمد حسين مظفر (ره) در كتاب " تاريخ الشيعه " نقل مي كند:
معتصم كه از امام جواد عليه السلام حقد و كينه اي عميق داشت، امام عليه السلام را به زندان افكند، اما سرانجام چاره اي نديد جز آنكه حضرت را از ميان بردارد. به همين منظور امام عليه السلام را از زندان بيرون آورد و به همسر ايشان، "ام فضل" (دختر مامون) كه انحرافش از آن حضرت براي معتصم آشكار بود، زهرى داد و از او خواست آن زهر را به خورد امام عليه السلام بدهد. همسر امام خواسته او را اجابت كرد و امام عليه السلام با زهر معتصم مسموم گرديد...
شيخ عباس قمي (ره) در كتاب شريف "منتهي الآمال" به نقل از " عيون المعجزات" مي گويد:
امام جواد
ام الفضل انگور رازقى را زهرآلود كرد و به نزد آن امام مظلوم آورد. وقتي حضرت از آن انگور مسموم تـنـاول نـمـود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد. در اين هنگام آن ملعونه از كار خود پشيمان شد و گريه و زارى كرد، حضرت فرمود: اكنون كه مرا كشتى گريه مى كنى، به خدا سوگند كه به بلايى مبتلا خواهى شد كه درمان نشود...، و همان شد كه امام عليه السلام فرموده بود و با مرضي هلاك شد كه درمان پذير نبود و درنهايت زيانكار دنيا وآخرت گرديد.مسعودى در " اثبات الوصية" مي گويد: معتصم و جعفر بن ماءمون هر دو ام فـضـل را واداشتند بر كشتن آن حضرت و جعفر بن مأمون به سزاى اين امر در حال مستى به چاه افتاد و او را مرده از چاه بيرون آوردند.
آن نونهـال جويبار امامت در اول سن جوانى در حالي كه تنها بيست وپنج بهار از عمر شريفش گذشته بود، از آتـش كينه دشمنان از پا درآمد.شيعيان، اطراف خانه امام مظلوم خويش جمع شدند و چون معتصم درصدد بر آمده بود آنان را از تشييع جنازه آن حضرت باز دارد، شمشيرهايشان را آويخته، براى ايستادگى تا پاى مرگ، هم پيمان شده بودند...
پيكر مطهر آن امام غريب را بعد از غسل و كفن آوردند و در مقابر قريش در پشت سر جد بزرگـوارش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام دفن نمودند، و به حسب ظاهر"واثق باللّه" بر آن حضرت نماز خواند ولي در واقع حضرت امام على النقى عليه السلام از مدينه به طى الا رض آمد و متصدى غسل و كفن و نماز و دفن پدر بزرگوارش شد.
تبيان