بيانات رهبري در نخستين روز ماه مبارك رمضان در بیست و سه سال قبل
- 28 خرداد 1394
- 09:05
- عمومی
- 0 دیدگاه
-
ماه رمضان فرصت خوبي براي خودسازي است. ما همان مادهي خام هستيم كه اگر روي خودمان كار كرديم و توانستيم اين مادهي خام را به شكلهاي برتر تبديل كنيم، آن كار لازم در زندگي را انجام دادهايم. هدف حيات همين است. واي به حا...
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدنا محمّد و آله الطاهرين. و لعنة اللَّه علي اعدائهم اجمعين. قالاللَّه الحكيم: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن، هدي للنّاس و بيّنات من الهدي و الفرقان(71).»
از جمله كارهايي كه روزهدار بايد از آن اجتناب كند و واضحترين مصداق روزه هم هست، خوردن و آشاميدن است؛ ولو آن چيزي كه خورده يا آشاميده ميشود، خيلي كم باشد. همين اندازه كه صدق خوردن كرد، اگر عمداً باشد، روزه باطل ميشود. بعضي چيزهاست كه صدق خوردن نميكند، اما همهي مراجع فتوا دادهاند كه آنها هم مثل خوردن و آشاميدن، مبطل روزه است. از قبيل چه چيز؟ از قبيل سرمهاي غذايي كه وارد بدن ميشود. اين خوردن، عرفي نيست؛ اما مبطل روزه است. يا حتي آمپولهاي تقويتي كه داخل رگ يا عضله تزريق ميشود، مبطل روزه است. اگرچه در مورد آمپولهاي غير تقويتي، كه مربوط به تقويت و ويتامين و ايجاد ذخيرهي غذايي و غيره نيست، اشكال نكردهاند - و ظاهراً اشكال هم ندارد - اما بعضي احتياط كردهاند. آب دهان را فرو بردن هم اشكالي ندارد؛ اما اگر مسواك را داخل دهان كرديد و به آب دهان آغشته شد، بعد همان را آورديد بيرون و دوباره داخل دهانتان كرديد و آن آب را فرو برديد، اين، باز مبطل است. يعني مسألهي خوردن و آشاميدن مسألهي دقيقي است. واضحترين مصداق روزه هم، امساك از خوردن و آشاميدن است. اگرچه موارد ديگر هم هست كه انشاءاللَّه در طول ماه، مسائلش را لابد آقايان خواهند گفت.
ماه رمضان فرصت خوبي براي خودسازي است. ما همان مادهي خام هستيم كه اگر روي خودمان كار كرديم و توانستيم اين مادهي خام را به شكلهاي برتر تبديل كنيم، آن كار لازم در زندگي را انجام دادهايم. هدف حيات همين است. واي به حال كساني كه روي خودشان از لحاظ علم و عمل كاري نكنند و همانطور كه وارد دنيا شدند، به اضافهي پوسيدگيها و ضايعات و خرابيها و فسادها كه در طول زندگي براي انسان پيش ميآيد، از اين دنيا بروند. مؤمن بايد بهطور دائم روي خودش كار كند؛ بهطور دائم. نه اينكه خيال كنيد «بهطور دائم» زيادي است يا نميشود؛ نه. هم ميشود، هم زيادي نيست. اگر كسي مراقب خود باشد؛ مواظب باشد كارهاي ممنوع و كارهايي را كه خلاف است انجام ندهد و راه خدا را با جديت بپيمايد، موفق ميشود. اين، همان خودسازي دائمي است و برنامهي اسلام، متناسب با همين خودسازي بهطور دائم است. اين نماز پنجگانه - پنج وقت نماز خواندن - ذكر گفتن؛ «اياك نعبد و اياك نستعين» را تكرار كردن؛ ركوع كردن؛ به خاك افتادن و خداي متعال را تسبيح و تحميد و تهليل كردن براي چيست؟ براي اين است كه انسان بهطور دائم مشغول خودسازي باشد. منتها گرفتاريها زياد است و همه گرفتاريم. گرفتاري زندگي؛ گرفتاري معاش؛ گرفتاري امور شخصي؛ گرفتاري اهل و اولاد، و انواع گرفتاريها مانع ميشود كه ما به خودمان، آن چنان كه شايسته است، برسيم. لذا يك ماه رمضان را كه خداي متعال قرار داده است، فرصت مغتنمي است. اين ماه را از دست ندهيد. مقصودم اين است كه اگر نميتوانيم بهطور دائم در حال مراقبت و ساختوساز خودمان باشيم، اقلاًّ ماه رمضان را مغتنم بشماريم .شرايط هم در ماه رمضان آماده است. يكي از بزرگترين شرايط، همين روزهاي است كه شما ميگيريد. اين، يكي از بزرگترين توفيقات الهي است. توفيق يعني چه؟ توفيق يعني اينكه خداي متعال چيزي را براي انسان، مناسب بياورد. با واجب كردن روزه، خداي متعال زمينهي مناسبي را براي من و شما بهوجود آورده است كه قدري در اين ماه به خودمان برسيم. روزه، نعمت بزرگي است. شكم خالي است و مبارزه با نفس، تا حدودي در اثناي روز، از جهات مختلف وجود دارد: هرچه را دوست داريد، نميخوريد و نميآشاميد و بسياري از مشتهيات نفساني را براي خودتان به مدت چند ساعت ممنوع ميكنيد. اين، يك مبارزه با نفس است؛ مبارزه با هواست، و مبارزه با هوا، در رأس تمام كارهاي نيك و خودسازيها قرار دارد.
ماه رمضان زمينهي بسيار خوبي است و خداي متعال اين فرصت را به من و شما داده كه در اين ماه، چنين امكاني را براي خودسازي پيدا كنيم. علاوه بر اينكه ساعات اين ماه بسيار با بركت است و خداي متعال، از لحاظ طبيعي اين لحظات و ساعات را اينگونه قرار داده است، ساعات بسيار مغتنمي هم هست. يك ركعت نماز شما؛ يك كلمه ذكر «سبحان اللَّه» شما؛ مختصر صدقه دادن شما، و يك صلهي رحم كوچكي كه در اين ماه بكنيد، مزيتي چند برابر بيشتر از همين امور، وقتي در غير ماه رمضان انجام ميشود، دارد. اين، فرصت بسيار خوبي است. زمينهي خوبي است كه انسان در اين ماه به خودش برسد. مثل طبيبي كه با فردي بيمار مواجه است و آن بيمار به امراض متعددي مبتلاست - مرض قند دارد، فشار خون دارد، چربي خون دارد، استخوان درد دارد، رماتيسم دارد، زخم معده دارد و خلاصه انواع و اقسام مرض در او هست - طبيب حاذق كه امراض او را ميشناسد و راه علاجش را بلد است، با اين بيمار چه كار ميكند؟ اول سعي ميكند بيماريهاي او را روي كاغذ بياورد و ببيند به چه امراضي مبتلاست. اگر طبيب، بعضي از بيماريهاي او را نشناسد و براي علاج بيماري دوايي بدهد كه با بيماري ديگر ناسازگار باشد، ممكن است به جاي اينكه او را علاج كند، بيچاره را به بيماريهاي ديگري هم متبلا سازد! مثلاً نداند كه بيمار زخم معده دارد؛ بعد براي علاج رماتيسم او آسپرين بدهد! خوب، آسپرين علاج رماتيسم است؛ اما براي زخم معده بسيار مضر است. اگر طبيب، اين مرض را نشناسد و نداند كه بيمار اين مرض را هم دارد، ممكن است به جاي اينكه او را علاج كند، بيچاره را به خونريزي معده هم مبتلا سازد. پس اول بايد با دقت نگاه كند؛ دلسوزانه بيماريها را پيدا كند و آنها را بنويسد؛ بعد ببيند كدام مهمتر است، كدام فوتيتر است و كدام اصوليتر است. فرض بفرماييد اگر كسي معدهي ناراحتي دارد، هر دوايي به او بدهند نميتواند به خوبي آن را جذب كند. يا اگر رودهي خرابي دارد، هر غذاي مقوياي بدهند و از آن بهره ببرد، نميتواند استفاده كند. راهش اين است اول آن مرضي را كه از بقيهي بيماريها تأثير منفياش بيشتر است و اگر خوب بشود تأثير مثبت شفايش بيشتر است، پيدا كنند.
شما طبيب خودتان بشويد، برادر عزيز! هيچكس مثل خود انسان نميتواند بيماريهاي خودش را بشناسد. برخي بيماريها در انسان هست كه اگر مثلاً شما به من بگوييد «تو دچار اين بيماري هستي»، عصباني ميشوم و بدم ميآيد. بگويند: «آقا، شما مرد حسودي هستيد.» مگر كسي تحمل ميكند كه به او بگويند «حسود»؟ ميگويد: «حسود خودت هستي! چرا اهانت ميكني؟ چرا بيخود ميگويي؟» از ديگري حاضر نيستيم قبول كنيم. اما به خودمان كه مراجعه ميكنيم، ميبينيم بله؛ ما متأسفانه از اين بيماريها داريم. سر هركس را انسان كلاه بگذارد؛ از هركس كه پنهان كند، با خودش كه ديگر نميتواند! پس بهترين كسي كه ميتواند بيماري ما را تشخيص دهد، خودمان هستيم. بياوريد روي كاغذ! بنويسيد: «حسد.» بنويسيد: «بخل.» بنويسد: «بدخواهي براي ديگران. وقتي كسي به خيري ميرسد، ما ناراحت ميشويم!» بنويسيد: «تنبلي در كار.» بنويسد: «روح بدبيني به نيكان و صالحان.» بنويسيد: «بياعتنايي به وظايف.» بنويسيد: «علاقه به خود. شديداً به خودمان علاقه داريم.»
اگر بيماريهاي ما اينهاست، اينها را روي كاغذ بياوريم. ماه رمضان فرصتي است كه يكي يكي اين بيماريها را، تا آنجايي كه بشود، برطرف كنيم. اگر برطرف نكنيم، اين بيماريها مهلك خواهد شد؛ هلاك معنوي و واقعي. هلاك جسمي كه چيزي نيست! اگر بيماري مهلكي در ما باشد يا احتمالش را بدهند، چقدر دستپاچه ميشويم؟ شب خوابمان نميبرد. بهترين دكترها را پيدا ميكنيم، ميگوييم: «نكند اين غدهاي كه در بدن من است، در دست من است، زير پوست من است، سرطان باشد!» از تصورش كلي وحشت ميكنيم. آخرش چه؟ آخرش مردن است. حالا نشد، يك سال ديگر است، دو سال ديگر است، ده سال ديگر است. به قول نظامي گنجوي: «اگر صد سال ماني ور يكي روز/ ببايد رفت از اين كاخ دل افروز.» ماندني كه نيستيم. چند صباحي، كمي اينور، كمي آنور، تمام خواهد شد. هلاكت جسماني اين است و اينقدر از آن ميترسيم. هلاكت معنوي، يعني براي ابد دچار خذلان و عذاب الهي شدن. يعني در زندگي جاودان ابدي، از همهي نعمتها و لذتها و چشم روشنيهايي كه خداوند براي من و شما معين و مقرر كرده محروم ماندن. انسان به قيامت نگاه كند و ببيند خداي متعال به بعضي از بندگانش - همين افرادي كه با آنها معاشريم و آنها را در كوچه و محله ميبينيم؛ به همكار اداري، به دوست دوران تحصيل، يا به يك رفيق بگو بشنو - براي برخي كارها و مجاهداتي كه در اين دنيا داشتهاند، مقامات عالي ميدهد؛ آنها را به بهشت ميبرد؛ از عذاب دورشان ميدارد و از عقبات قيامت، نجاتشان ميدهد، و ما بهخاطر تنبلي؛ بهخاطر نرسيدن به خود و بهخاطر يك لحظه غفلت، از همهي آنها محروم ماندهايم! آن وقت است كه حسرت گريبان انسان را ميگيرد: «وانذرهميومالحسرةاذ قضيالامر(72).» كار هم ديگر از كار گذشته است و حسرت هم فايدهاي ندارد. اين، هلاكت معنوي است.
برادران و خواهران! اگر به خودمان نرسيم، بدبختي است؛ روسياهي است؛ محروميت است؛ از چشم خدا افتادن است؛ از مقامات معنوي دور ماندن و از نعيم ابدي الهي، تهيدست ماندن است. پس بايد به خودمان برسيم. ماه رمضان فرصت خوبي است. كتابهاي اخلاق هم خوشبختانه در اختيار هست. لكن آن چيزي كه آدم از مجموع ميفهمد و آنچه مهم است، اين است كه انسان بتواند هوا و هوس خود را كنترل و مهار كند. اين، اساس قضيه است.
يكي از ويژگيها كه بسيار مهم است تا براي خود سازي به آن توجه كنيم و شايد جنبهي تقدمي هم داشته باشد، «اخلاص» است. اخلاص عبارت است از كار را خالص انجام دادن و اينكه كاري را مغشوش انجام ندهيم. گاهي هست كه كسي عبادت نميكند و گاهي عبادتكند؛ اما مغشوش و ناخالص. اين هم مثل آن است .خالص بودن عبادت و خالص بودن عمل، اين است كه براي خدا باشد. در بين مردم، متأسفانه خيلي رايج است كه كارهاي خوب خودشان را بر زبان بياورند و بگويند. كانه توجه ندارند كه نبايد كار نيك را به زبان آورد و گفت كه ما ميخواهيم اين كار را بكنيم يا ما اين كارها را ميكنيم. البته برخي جاها استثناست. در جاهايي، بعضي از كارها بايد در علن انجام گيرد. در روايات در باب صدقه، آمده است كه «صدقهي سر» اين ثواب را دارد و «صدقهي علانيه» اين ثواب را. يا مثلاً عبادات گروهي، جلوي چشم مردم انجام ميگيرد و بايد انجام گيرد؛ و اين از شعائر الهي است. اما بسياري از عبادات يا اغلب عبادات، آن روابطي كه بين خود انسان و خداست - ذكر، توجه، دعا، نافله، شب زندهداري، سحرخيزي، احسان و كارهاي نيك - بايد بين خود انسان و خدا بماند. مبادا انسان بهخاطر اينكه ديگران ببينند، كاري را انجام دهد! كاري كه انسان بهخاطر توجه ديگران به خودش انجام دهد، از نكردن آن كار بدتر است؛ زيرا نكردن كار، يعني انسان كاري را انجام نميدهد. كاري كه انسان براي جلب توجه ديگران نسبت به خودش انجام داده، كانه انجام نداده است. البته بدتر بودنش هم از اين جهت است كه عمل شركآلودي انجام داده واين عمل شركآلود، فعل حرام است و دور كننده است. بنابراين همهمان در هرجا و در هر موقعيتي كه هستيم، بايد خيلي تلاش كنيم كه كار را خالص انجام دهيم. اگر كار براي خدا انجام گيرد و نيت براي خدا خالص باشد، اشكالاتي كه معمولاً در كارها مشاهده ميشود، پيش نخواهد آمد.ما وقتي مصالح واقعي را فداي حرف اين و آن ميكنيم كه بخواهيم كار را براي اين و آن انجام دهيم. انسان وقتي كار را براي خدا ميخواهد انجام دهد، فقط نگاه ميكند ببيند تكليفش چيست؟ نگاه نميكند كه يكي خوشش ميآيد، يكي بدش ميآيد؛ پيش چه كسي آبرو پيدا ميكند و پيش ديگري از آبرو ميافتد. امروز در جمهوري اسلامي، در همهي شؤون، كار براي خدا ساري و جاري است. هركس در اين كشور و اين نظام، هر كاري كه انجام ميدهد، ميتواند آن را براي خدا انجام دهد و از آن اجر و ثواب و بهرهي معنوي را ببرد و پيش خدا خودش را روسفيد كند.
من روايتي را در باب اخلاص يادداشت كردهام كه برايتان ميخوانم. از پيغمبر اكرم صلواتاللَّهوسلامهعليه نقل شده است كه فرمود: «ان لكل حق حقيقتاً.» هر چيزي داراي حقيقتي است و يك روح و يك معنا و يك حقيقت دارد. «و ما بلغ عبد حقيقة الاخلاص.» بنده به حقيقت اخلاص و به آن معناي حقيقي اخلاص نميرسد «حتي لايحب ان يحمد علي شيء من عمل للَّه.» (اين خيلي سخت است؛ اين، مرتبهاش از آن مراتب بسيار بالاست) مگر اينكه دوست نداشته باشد كه مردم او را براي هيچ يك از كارهايي كه براي خدا انجام ميدهد، ستايش كنند. مثلاً فردي است كه كار را براي ديگران انجام نميدهد: براي خاطر خدا نماز ميخواند، ختم قرآن ميگيرد، كار خيري انجام ميدهد، احسان و كمك و صدقهاي ميدهد و مجاهدتي براي خدا ميكند. اما دوست ميدارد كه مردم بگويند: «ايشان چقدر آدم خوبي است.» كارش رابراي مردم نكرده است. كار را براي خدا انجام داده و تمام شده؛ اما از مدح مردم و از اينكه مردم از او تعريف كنند، خوشش ميآيد. ميفرمايد اين، آن مرتبهي عالي اخلاص نيست. مرتبهي عالي اخلاص اين است كه اين را هم دوست نداشته باشد. اصلاً كاري به كار مردم نداشته باشد! ميخواهند بدانند، ميخواهد ندانند. ميخواهد خوششان بيايد، ميخواهد خوششان نيايد. نگاه كند ببيند خدا از او چه خواسته است و دقيقاً آن را انجام دهد.
من، اين صفت و اين روحيه را در امام رضواناللَّهتعاليعليه، در بسياري از موارد مشاهده كردم. در موارد متعددي، بنده اين خصوصيت را در ايشان ديده بودم. كاري نداشت كه كسي خوشش ميآيد يا خوشش نميآيد. تكليفش را انجام ميداد. وقتيكه بار سنگين است؛ وقتيكه كار بزرگ است؛ وقتيكه كار خطرناك است، اخلاص بيشتر به كار ميآيد. مثل امروز كه وضع جمهوري اسلامي اين چنين است. اگر ما اخلاص ورزيديم، بندهي مخلص ميشويم؛ اخلاص ورزنده براي خدا، در عمل و نيت. اما فراتر از بندهي مخلص، بندگان مخلصاند. مرحوم سيد بحرالعلوم رضواناللَّهتعاليعليه، در رسالهاي كه در سير و سلوك به ايشان منسوب است، بين مخلص و مخلص فرق ميگذارد. ميگويد مخلص كسي است كه عملي را فقط براي خدا انجام ميدهد و كاري به كار ديگران ندارد. اما مخلص آن است كه همهي وجود خود را خالصاً و مخلصاً براي خدا قرار ميدهد. همهي هستي او فقط براي خداست. اين، مرتبهي بسيار والايي است كه واقعاً دور از دسترس است. اما بهنظر بنده، در اين دوران، بخصوص جوانان و كساني كه در ميدانهاي عمل و مبارزه و جهاد واردند، ميتوانند به اين مرتبه هم برسند. البته براي امثال ما مشكل و خيلي دشوار است. ما خيلي دوريم! اما جوانان و بخصوص جوانان مؤمن و پاك و خالص، با آن دلهاي روشن و پاكي كه دارند، ميتوانند به اينجا برسند. البته رسالهي مذكور، منسوب به مرحوم بحرالعلوم است و قطعي نيست كه مال ايشان باشد. بعد ميفرمايد: خداي متعال به اين مخلصين سه وعده داده است؛ سه امتياز بزرگ. يكي اين است كه فرموده است: «فانهم لمحضرون الّا عباداللَّه المخلصين.(73)» يعني در قيامت، همهي مردم در محشر حاضر ميشوند و مورد محاسبهي الهي قرار ميگيرند، مگر بندگان مخلص كه آنها معافند. آنها چون ذرّه ذرّهي اعمال و انفاس و حركاتشان براي خدا بوده است، لذا از اينكه در اين عرصه از عرصهي حشر آفاقي وارد شوند و مورد سؤال قرار گيرند، معافند.
امتياز دوم اين است كه ميفرمايد: «و ما تجزون الا ما كنتم تعملون الا عباداللَّه المخلصين(74).» همهي مردم، پاداش متناسب با عمل كاري را كه انجام دادهاند ميگيرند، مگر بندگان مخلص خدا. اينها عملشان و پاداششان متناسب نيست. عملشان هرچه كه باشد، پاداش آنها بينهايت است؛ زيرا اين وجود متعلق به خدا، براي خدا و سرتا پا در خدمت اهداف الهي است. او، همهي وجودش براي خدا خالص شده است.
روايتي را ديدم - البته سند اين روايات را فرصت نميكنم نگاه كنم و نميدانم سندش چگونه است - كه مضمونش اين بود كه خداي متعال ميگويد: «اگر به بندهي مخلص يا مخلص، همهي دنيا را هم بدهم، حق او ادا نشده است.» بنابراين، جزاي او متناسب با عملي كه انجام ميدهد، نيست. يك نماز او برابر هزاران نمازي است كه بندگان خوب خدا بخوانند.
امتياز سوم كه از همهي اينها بالاتر است، اين است كه «سبحان اللَّه عما يصفون الا عباد اللَّه المخلصين(75).» يعني خداي متعال از آنچه كه بندگان او توصيف كنند، منزه است؛ مگر از آنچه كه بندگان مخلص توصيف كنند. يعني آنها ميتوانند حقِ توصيف الهي را ادا كنند. بندگان ديگر، كمتر و كوچكتر از اين هستند؛ و هرچه در باب پروردگار عالم بگويند «ماعرفناك حق معرفتك(76).» اوصاف خدا از زبان انسانها، ناقص و نارساست؛ مگر از ناحيهي بندگان مخلص. آنها ميتوانند خداي متعال را كماهوحقه توصيف كنند. و لذاست كه انسان اگر خود را به دعاهايي كه از ائمه عليهمالسّلام، مأثور است، انس بدهد و مرتبط كند، اميد اين هست كه توانسته باشد با خداي متعال، درست مناجات كند و چنان كه شايستهي الهي است، با او حرف بزند. ضمناً ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نكنيد. دعاهاي وارد شده در ماه رمضان، يكي از آن نعم و فرصتهايي است كه بايد مغتنم بشمريد. اين دعاي ابيحمزه، اين دعاي افتتاح، اين دعاي جوشن وبقيهي ادعيهاي كه در روزها و شبها و سحرها و بقيهي ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهاي بزرگ الهي است. فرصت را مغتنم بشماريد.
من به ذهنم رسيد كه اين توصيه را هم عرض كنم كه اين نوافل سيوچهار ركعتي كه براي نمازهاي روز و شب وارد شده است، بسيار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبي است. ما غالباً اهل نوافل نيستيم. ولي ماه رمضان كه ميشود، چه مانعي دارد؟ كدام كار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار ركعت نماز ظهر است، قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله دارد؛ چهار دو ركعتي. چهار ركعت نماز عصر است و قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافلهي نماز عصر است. اين نوافل را بخوانيد. همچنين نوافل مغرب را كه از اينها مهمتر است؛ و نيز نوافل شب كه يازده ركعت است. همچنين نافلهي صبح كه دو ركعت است. كساني هستند كه در ايام معمولي سال، برايشان مشكل است پيش از اذان صبح براي نماز شب بيدار شوند. ولي در اين شبها، به طور قهري و طبيعي بيدار ميشوند. اين يك توفيق الهي است. چرا از اين توفيق استفاده نكنيم؟ انشاءاللَّه فرصتهاي ماه رمضان را مغتنم بشماريد.
من چند دعا هم بكنم، آمين بگوييد: نسألك اللهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم. الاعز الاجل الاكرم يا اللَّه! پروردگارا! به محمد و آل محمد، ما را قدردان اين ماه قرار بده.
پروردگارا! به محمدوآل محمد، ما را به اعمالي كه در اين ماه براي مؤمنين قرار دادهاي، موفق بگردان.
پروردگارا! به محمدوآل محمد تو را سوگند ميدهيم، رضاي خودت را شامل حال ما در اين ماه بگردان. مغفرت و عفو خودت را شامل حال ما بگردان.
پروردگارا! ما را با اعمالمان به وليت امام زمان ارواحنافداه، در اين ماه نزديك بگردان. قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضي كن .ما را به اعمال خير - كه اين ماه فرصت خوبي براي اين اعمال است - موفق بگردان.
پروردگارا! اسلام و مسلمين را سربلند كن. همهي امور مسلمانان را اصلاح بفرما. شرِ دشمنان و كفار را از سرِبلاد و ملتهاي اسلامي، مخصوصاً در اين مناطقي كه زياد ظلم و جور ميكنند، كوتاه بگردان.
پروردگارا! مشكلات را به سود مسلمين خاتمه ببخش. جمهوري اسلامي را تا ظهور ولىّعصر ارواحنافداه، پايدار و مبارك بگردان. بركات خودت را بر مردم ما نازل كن.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-------------------------------------------
71) بقره: 185.
72) مريم: 39.
73) صافات؛ 127 - 128.
74) صافات؛ 39 - 40.
75) صافات 159 - 160.
76) بحارالانوار: ج 69، صفحه 292